۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

عکس دیده نشده‌ای از فروغ فرخزاد

 

 فروغ وقتی برای انتشار کتاب "اسیر" به مشکل بر خورد، نزد شجاع الدین شفا رفت و از او خواست که برایش مقدمه‌ای بنویسد تا دیگر انتشار کتاب او را رد نکنند، کتاب "اسیر" مجموعه اشعاری بود که به دلیل بی پروایی‌اش هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نبود.

 شجاع الدین شفا بعد از خواندن کتاب گفت: با خواندن اشعاری که برای من آورده بود احساس کردم که سخنور نو آوری با نبوغی بسیار بیش از آنچه خودش متوجه باشد پا به میدان گذاشته است، و همین احساس را در مقدمه خودم منعکس کردم، و در آن پیش بینی‌ کردم که بزودی نام نویسنده کتاب از نام نویسنده مقدمه بسیار فراتر خواهد رفت. 

 

در سمت راست این عکس شجاع الدین شفا و در کنارش فروغ فرخزاد و خانمی که در کنار فروغ ایستاده خانم فرخ روپارسا است که در هجده اردیبهشت سال پنجاه و هشت به دستور صادق خلخالی با عنوان "مفسد فی الارض" اعدام شد. 

 



۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

خود سانسوری



"سانسورچی" هم یکی از شغل‌های فرهنگی‌یه که اگه چه اسمش خیلی بده، ولی درآمدش ای بدی نیس، اونم بدون دردسر اونم تازه برای این بدنامش کردن که همچین دست توش زیاد نشه!(که البته مثل اینکه شده)
این دوستان سانسورچی که از صاحب‌منصبان وزارت ارشادن، بعد از سال‌ها تلاش بی وقفه و فعالیت‌های بی شک فرهنگی موفق شدن تعداد زیادی از هنرمندان و دوستان اهل قلم و...(روزنامه‌نگاران که جای خود دارن) رو تونستن به خود سانسوری برسونن. که البته همیشه بونه‌ای برای بقاء و ادامه کار بوده، که البته من هم بی‌نصیب از این معضل نبودم. من هم تا دلتون بخواد خود سانسوری کردم. البته یه جاهایی هم شاید قابل درک باشه ولی من شخصه بابت تمام خود سانسوری‌هام "پشیمانم" شدید!!!
اما...اُما...    اینجاش جالبه که این فضای خفقان سانسور در داخل چنان همچنان رو بعضی از دوستان تاثیر گذاشته  که کلا روی آوردن به خود سانسوری....، حالا هر کی به یه بهانه‌ای...
 مصلحتِ...الان وقتش نیس... حالا چه کاریه...شر میشه... چار تا رفیق و همکار داریم اونم از دست می‌دیم... این و بگیم از فضای داخل جدا می‌شیم... هیچ جا بهمون کار نمیدن... اله بله جیمبله...
بعضی از دوستان سردبیر رو که نگو و نپرس..به قول مموتی اوه اوه...
در کل من فکر می‌کنم چه در داخل چه در خارج ماییم که حد و مرزی برای "سانسور" تایین می‌کنیم.

]آس

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

واقعا خاک یا جان؟


سال‌هاست که این سوال رو از خودم می‌کنم به هر کی می‌گفتم جان... می‌گفت پس انقلابی نیستی... می‌گفتم خاک... عذاب وجدان می‌گرفتم.
داشتم به دست آورد‌های با شکوه انقلاب 57،افتخارانقلابی علیه دیکتاتوری فردی به سوی دموکراسی دینی فکرمی‌کردم...(چقدر دوست داشتم من هم چشم‌هام رو می‌بستم و بدون تفکر مثل بعضی از دوستان روشنفکر عزیز تر از جان به این دستاورد افتخار می‌کردم)
که اگر این انقلاب شکل

نمی‌گرفت چه انسان‌هایی که الان زنده بودند، سرسفره چه خانه‌هایی که نور پدر خاموش نمی‌شد... اعدام‌های دهه 60- جنگ ایران وعراق (که بدون شک اگر انقلابی نبود جنگی هم در کار نبود) قتل‌های دهه هفتاد، شهدای کودتای انتخاباتی دهه هشتاد، ترورهای دهه 60 و 70 ...
4 دهه سرکوب شهروندان و تقسیم کردم آن‌ها به شهروندان درجه یک و دو در تمامی دولت‌ها...
واقعا نمی‌دونم چطور میشه که در این عصریخ‌بندان هم‌چنان می‌شه ازمواضع انقلاب دفاع کرد...
شاید الان دیگه بتونم به جرات بگم، در این نظام مستبد و بی رحم و در هر نظام مستبد و بی‌رحم کیلومترها خاک وطنم فدای جان هموطنم.

۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه

کوچ بنفشه‌ها




روز یکشنبه دوازدهم شهریور 1391؛ گورستان تیه در حومه جنوبی پاریس شاهد گردهمایی گروهی از دوستداران فرهاد مهراد خواننده ایرانی بود که در کنار پوران گلفام همسر وی؛ دهمین سالگرد درگذشتش را گرامی داشتند. فرهاد به عنوان یکی از سیاسی‌‌ترین خوانندگان ایران در سال 1322 در تهران متولد شد و نهم شهریور 1381 در پاریس درگذشت.



                              دهمین سالگرد درگذشت فرهاد مهراد در پاریس
http://www.youtube.com/watch?v=9nF-6IfXQWg            

۱۳۹۱ فروردین ۲, چهارشنبه

وقتی گفت سفره هفت سین بچینیم سکوت کردم! وقتی دوباره گفت سفره هفت سین میچینیم.! توجهی نکردم...
شایدم با خودم گفتم، دل خوش سیری چند؟
ولی وقتی امروز پشت در خونه رسیدم ،بوی سنبل راه پله ها رو قُرق کرده بود، که البته اولش انداختم تقصیر عطر دختر... همسایه! بعد که اومدم تو و دیدم هم سبزه اش سبز شده و هم هفت سینش جوره ، احساسی عجیبی بهم دست داد که انگار باید بپرم سر کوچه سنگک دوبل خشخاشی داغ بگیرم...
گفت: نمیچینی...خودم بچینم؟
گفتم: بخدا اگه بزارم...!
ای کاش بوی این سنبلا هم تو عکس میوفتاد...
استفاده میکنیم از این لحظات زیبا برای شاد شدن، برای اینکه حالمون رو به بهترین احوال تغییر بدیم و به فال نیک میگیریم مرخصی تعدادی از زندانیان دربندمون که به امید خدا سال دیگه شاد تر از هر سال پای سفره های رنگین هفت سینمون بشینیم
سال نو همه دوستان مبارک!

۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

محارب در رسا

هیچ وقت یادم نمیره روزی که تصمیم گرفتم فیلمی به اسم "شبهای جوان" رو کلید بزنم، هیچ وقت فکر نمیکردم ساخت این فیلم سرنوشتم رو عوض کنه و اسمش به "زمانی که محارب نبودم" تغییر کنه!
این فیلم بخشی از کار هنری من نیست، این فیلم فقط بخشی از زندگی من...ه! این فیلم درد تک تک خیلی از ماهاست...
تک تک پلان هاش رو، دوست دارم! برای ساختش سختی کشیدم،خیلی، ولی هیچ کس نفهمید و احتمالا هم نفهمه، از همه چیم در حد توانم گذشتم و تک و تنها... خیلی وقتها از خودم پرسیدم آیا ارزشش رو داشت!؟
برای این کار همه چیم رو از دست دادم ،ولی شاید چیزهایی بدست آوردم که فعلا قدرش رو نمیدونم...
مهم اینه که به کاری که کردم ایمان داشتم تا ته جون،و ایمان دارم تا ته راه! مهم آدمها نیستن مهم راهه که روشنه...
تصمیم داشتم هیچ وقت این فیلم دیگه پخش نکنم البته یک شبکه هم برای پخشش مخالفت کرد! ولی یه خواب ساده و شرایط حال تصمیم گرفتم این فیلم رو به شبکه رسا بدم تا مردم توی این فیلم خودشون رو مثل ایستادن جلوی یک آینه ببینند، و به خودشون افتخار کنن... به رای دادنشون، به حق طلبیشون،به شهامت و ایستادگیشون به یکدلی و یکرنگیشون...
این فیلم رو به زودی میتونین در شبکه رسا ببینید...
به امید روزهایی که به خودمون برگردیم، شاد شاد


۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

آدم نمیدونه گریه کنه یا بخنده !

اتوبوس دریایی از بندر عباس مسافر میزنه ببره جزیره هرمز، این وسط بنزین تموم میکنه تماس میگیره با کشتی نجات که آقا ما بنزینمون تموم شده بیاین کمک! کمک!!! کشتیه نجاتم 45 دقیقه بعد میرسه بهشون ، نرسیده دو تا ضربه میزنه به کشتیشون کمک نمیکنه هیچ کشتی رو هم غرق میکنه!!!! حالا زده غرق کرده 22 نفر افتادن تو آب ....کشتی نجااااات فقط یک حلقه لاستیک بادی و یک کشتی بادی داشته!!! حالا اینا همش بخوره تو سرشون ا...ین وسط یکی از خدمه ها گفته به من چه من 2 ماهه حقوق نگرفتم و هیچ کاری نمیکنه!!!!!!!! اونی کیم گفته کشتی چهار میلیارد تومانیم و تکون نمیدم که به گل نشینه!!!!!! آخرش هم از 22 نفر فقط 5 نفر زنده موندن!!! حالا اصلا همه اینها رو بزارین کنار گشت دریایی دونبال 16 تا جسد بوده ولی 17 تا جسد پیدا کرده!!!!!!! ا بعدم گفتن احتمالا یکی از این جسدا مال بومی نشیناس!!!! این خدمس ما داریم!!!؟؟؟ این کشتیه نجاته!!!؟؟؟ این دریاس ما داریم!!!! توش جسد پیدا میشه!!!! این مملکته ما داریم!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
آدم نمیدونه گریه کنه یا بخنده !

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

شکایت شهروند درجه دو از حاکم وقت در بارگاه اللهی

من به عنوان شهروند درجه دو از حاکم وقت کشورم" آیت الله خامنه ای" نه به نا عدالت خانه قوه قضاییه، بلکه به عدالتخانه  در گاه الهی شکایت دارم !
قاضی: شکایت وارد است...
شهروند: روی سخنانم همینک با اهل اصول است :
مگر سه تن از شاگردان ممتاز آیت الله خمینی، آقای منتظری و آقای مطهری و آقای دکتر مهدی حائری یزدی نبودن که خود امام بارها این رو گفته بودند!؟
مرحوم منتظری رو قبول ندارین؟ باشه اصلا آقای دکتر یزدی رو هم میذاریم کنار. مرحوم مطهری رو که قبول دارین!؟ از زبان مرحوم مطهری در مورد معنی ولایت فقیه حرف میزنم:

((ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت
قرار بگیرد و عملا حکومت کند...تصور مردم آن روز-
دورۀ مشروطیت- و نیز مردم ما از ولایت فقیه این نبود
و نیست که فقها حکومت کنند و ادارۀ مملکت را به دست
گیرند...ولایت فقیه یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساساً
فقیه را خود مردم انتخاب می کنندو این امر عین دموکراسی
است))

"مرتضی مطهری،پیرامون انقلاب اسلامی،انتشارات صدرا،ص85."

این گفته ها معنیش جز این نیست که شما هیچ کس رو حتی خدا رو جز خودتون قبول ندارین!؟
مرحوم مطهری که تازگیها خیلی بیشتر از قبل دارین سنگشو به سینتون میزنین( البته چون کسی براتون نمونده وقتی مصدقها و شریعتی ها رو منتظری ها و و و و و ... رو کم کم دارین با ما منافقین((هر کس با شما نیست)) هم ایدئولوژی معرفی می کنین که البته باعث افتخار ماست) در مورد روحانیت می فرمایند:

((روحانیت نه به طور مجموعه و دستگاه روحانیت باید وابسته
به دولت بشود و نه افرادی از روحانیین بیایند پستهای دولتی
را به جای دیگران اشغال کنند،بلکه روحانیت باید همان پست
خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات
حکومتها و دولتهاست،حفظ بکند))

"مرتضی مطهری،پیرامون جمهوری اسلامی،انتشارات صدرا،ص26 ."

آیا این نوشته ها تفکرات یک ضد ولایت فقیه نیست!؟
شمایی که شهروندان ایرانی را به دو دسته درجه یک و دو تقسیم میکنین مرحوم مطهری رو هم فراموش کنید.حضرت علی (ع) را نمی توان فراموش کرد.حتما کلام مولی علی(ع) را به یاد دارید که به عنوان امیر مسلمین با امت خود سخن گفت و رابطۀ خود را با مردم تعیین کرد تا بعدها حکام نتوانند به نام دین به گونۀ دیگر بر مردم حکومت کنند.امیرالمؤمنین فرمود:

((با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید،و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را به من سنگین مپندارید،و نخواهم مرا بزرگ انگارید،چه آنکس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بُوَد،کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است.پس،از گفتن حق،یا رای زدن در عدالت باز مایستید،که من نه برتر از آنم که خطا کنم، و نه در کار خویش از خطا ایمنم،مگر که خدا مرا درکار نفس کفایت کند که از من بر آن توانا تر است ))

"نهج البلاغه دکتر شهیدی،خطبۀ217،ص250."

برو ای زاهد خودبین که زچشم من و تو راز این پرده نهانست ونهان خواهد بود

اعتقاد به اصل نظام شما به معنی بستن دو چشم و دو گوش فقط و فقط معنا می گیرد.

من از درگاه الهی برای خوانده شدنم به اسم شهروند درجه دو از حاکمان شهرم شکایت دارم
من از درگاه الهی از حاکمان وقت که مرا منافق خواندند شکایت دارم (من که جای اسلحه قلم داشتم)
من از در گاه الهی از آقای علی خامنه ای شکایت دارم که خود را ولایت مطلقۀ فقیه خوانده و از اختیارات یازده گانۀ اصل یکصدو دهم قانون اساسی پای خود را فراتر گذاشته که این موضوع با قانون اساسی هم تعارض دارد
و خواستار حقوق شهروندی (حقوق مدنی،حقوق سیاسی،حقوق اجتماعی)خود هستم...

اعتراض کنید...
اعتراض وارد است...

محمد رضا کلانی شهروند درجه دو "از دیدگاه حاکم وقت"


۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

گپ با نیما کفیل دوانی(کارگردان،تدوینگر و نویسنده)

برنامه این هفته گپ در مورد انحلال خانه سینما و احتمال تحریم جشنواره فیلم فجر و انتخابات مجلس توسط سینماگران داخلی است و همچنین چند فیلم کوتاه از نیما











۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

در بلندترین شب سال

کلیپ "در بلندترین شب سال" بعد از فیلم مستند " انتخابات فرصتی علیه دیکتاتوری" دومین تجربه من با دوستان شهروندیار است،با صدای گرم و صمیمی ایرج ادیب زاده و موسیقی مثل همیشه دلنشین مجید انتظامی و شعر زیبای هوشنگ ابتهاج ،این کار رو تقدیم می کنیم به دوستان دربندی که خیلی هاشون حرفهای  من و شما رو زدند و در بند استبداد شدند، دوستانی که بزرگترین جرمشان حق طلبیست و آزادی خواهی 
همسران و فرزندانی که امشب رو تنها حافظ خواندند و شب یلدایشان از هر شب یلدای دیگر بلندتر بود!

و به امید آزادی هر چه زودتر این عزیزان!
                                             ای سایه! سحر خیزان دلواپس خورشیدند / زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

"خانه سینما" در میز محاکمه دادگاه غیر علنی!


وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جناب آقای سید محمد حسینی در نشستی که با بانی فیلم داشتند بسیار خرسند بودند از سینمای حال حاضر ایران که فکر میکنم این نظریه بر خلاف حتی خوش بین ترین منتقدان سینمایی فعال در ایران است! ایشان فرمودند، در حال حاضر فیلمهای بسیار فاخری در حال اکران و در دستور ساخت است!
برخی از نمایندگان مجلس از ایشان بابت دیالوگهایی در برخی از فیلمهای در حال اکران ایراد گرفتند  که در شان نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست، که البته جناب حسینی از سر خود باز کردند و فرمودند: مجوز این فیلمها مال دولت فبل است و ربطی به دولت پاک ندارد!
در این نشست از ایشان در مورد چاپ مجدد کتابهایی که قبل تر ها مجوز چاپ داشتند و حال ندارند مانند کتاب آقای مسعود بهنود سوال شد، و ایشان فرمودند به کسانی که اقدام علیه نظام حاکم انجام دادند مجوز داده نمی شود، و در رابطه با نشریات هم اضافه کردند: در رابطه با نشریات فقط محتوی مهم نیست اسمها که در آن نشریه کار می کنند مهم است و ما به این شکل مجوز صادر می کنیم!
برخی از سایتها و روزنامه های دولتی هم با اشتیاق در مورد محاکمه شدن "خانه سینما" در یک دادگاه غیر علنی نوشتند و مژده منحل شدن این سازمان را به مردم شریف ایران دادند.
و همچنان دلسوزان سینمای ایران بدون اینکه بخوان با سینما سیاست کنن خواستار این هستند که آقایان سینما فقط سینماست! ما را راحت بگذارید...

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

تغییر مسیر

وقتی می خوای مسیر زندگیت رو کمی تغییر بدی همش به این و اون نگاه می کنی و اکثرا چیز مفیدی پیدا نمی کنی بعد سراغ کتاب و شعر و فیلم میری بعضی وقتها یه چیزهایی پیدا می کنی و بعضی وقتها خیلی چیزها پیدا می کنی هر چه قدرم ساده مثل این داستان کوتاه!


سلطان سرزمین کوچکی مدام از خود درباره هدف و معنای زندگی می پرسید. این سوالات به حدی ذهن او را اشغال کرده بود که خواب و خوراک را از او گرفته بود. پیشکار مخصوص که نگران حال سلطان بود روزی به او گفت :  پادشاه ، شما خیلی خسته و گرفته به نظر می آیید. چه چیزی شما را این چنین ناراحت کرده است ؟ پادشاه گفت : من فقط می خواهم معنی زندگی را بفهمم و اینکه انسان عمر خود را صرف چه چیزی باید بکند. پیشکار گفت : این سوال پیچیده ای است. بهتر است آن را به سه سوال کوچکتر تقسیم کنید. من هم به دنبال تمام فضلا و حکمای سرزمین می فرستم تا اینجا بیایند. آنها حتما پاسخ خوبی برای شما خواهند داشت. 

سلطان به فکر فرو رفت و بعد سوال خود را در این سه پرسش خلاصه کرد : 

1 - بهترین زمان برای هر چیز کدام است ؟ 
2 - مهم ترین افراد در زندگی ما چه کسانی هستند ؟ 
3 - مهم ترین کار چیست ؟

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

هفتمین نگاه: ای جاسوسهای نامرد "خبرنگار"!


-         بنده در ابتدا کتبا خدا رو شکر می کنم که هر دم از این باغ بری می رسد.
-         به گزارش هفتمین نگاه داستان این جوریاست که سرویس جاسوسی بی بی سی  فیلمی در مورد علی آقای خامنه ای به اسم "خط و نشان رهبری" پخش می کنه، ولی همچین به محض این که فیلم  شروع میشهٰ همچین پارازیتی نثارش می کنند که من رو یاد پوتینام انداخت!
هفتمین نگاه: چه ربطی داشت!؟

راست میگی ببخشید!
موضوع از این قراره که در ایران تعدادی به جرم "خبرنگار- بی بی سی " بودن دستگیرشدند و در واکنشها...
صادق صبا گفت: بی بی سی فارسی در ایران چه به طور رسمی چه غیر رسمی اصلا خبرنگار نداره.
 کیهان هم در تفسیر خودش گفت : بیشین بینیم با ...داره خوبشم داره ،خبرنگاری همون جاسوسیه دیگه ...اونم از نوع بی بی سیش!  
 
هفتمین نگاه: از این به بعد به جای واژه منحوس و مطرود خبرنگار بگویید جاسوس

سایت باشگاه جاسوس های جوان ببخشید خبرنگاران جوان هم پرده گشایی کردند و گفتند: اینا همشون ضد ایرانین و در ضمن هم اضافه کردند:  جاسوسا!
 
هفتمین نگاه:‍پــَ نَ پــــَ ...

 البته در یک هفته قبل جناب گوگل گفته بودند:نمی دونم چی چی های دیجیتالمون رو دزدیدند دارن باهاش پز میدن... واز این حرفها... و به ایرانیها اخطار داد که آهای ملت بیدار جماعت هوشیار همیشه در صحنه بگوش باشید که دارن ایمیلاتون رو بدون اجازتون چک می کنند.

هفتمین نگاه: نه بابا!؟

-         خلاصه که مژده ای ملت شهید پرور که ایران در حال خالی شدن از هر گونه جاسوس(خبرنگار) میباشد

 هفتمین نگاه: دیدی بالاخره آرمانهای امام جواب داد!

-         فقط در آخر بنده ازطرف ملت شهید پرور ایران از شما مردان غیور همچین سازمان خفن ضد جاسوسی ایران خواهشمندیم هر چه زودتر این جاسوسای نامرد شبکه خبر و  8:30 هم به سزای عملشون برسونید

                                                       
                                  خدا پشت و پناهتون  ای جاسوس گیرهای خفن

 هفتمین نگاه: پرس تی وی رو یادت رفت!


-          گفتن نداره لهجه تابلوس.




۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

" انتخابات فرصتی علیه دیکتاتوری"


فیلم مستند آموزشی " انتخابات فرصتی علیه دیکتاتوری"

شروع ساخت این کار از پاورپینتی شروع شد که حاصل تلاش بچه های شهروند یار بود ،اولین بار که کاوه شیرزاد با من تماس گرفت و پاورپینت رو برام فرستاد خیلی برام جالب بود تحقیق آنها  در مورد نوع برخورد با حکومتهای اقتدار گرایی که انتخابات را فقط برای قدرت نمایی به نمایش میزارند تا با دادن آزادی های موقت فقط در زمان انتخابات مشروعیت خود را به رخ مخالفان خود و کشورهای دیگر بکشند، و راه کارهای استفاده از این آزادی های موقت، که حکومتهای اقتدار گرا بالاجبار به مردم می دهند...
و این بهترین دلیل برای همکاری بین ما بود که موجب این شد که این فیلم رو هر چه زودتر بسازم و آماده پخش کنیم...

بعد از انقلاب در ایران همیشه در کش و قوص رای دادن یا رای ندادن بودیم و هستیم،شاید الان دیگه برای رسیدن به آرمانهایی که الان دیگه دغدغه فکری اکثریت مردم است ، با تجربه هایی که در این 32 سال به دست آوردیم وقت آن رسیده که راهکارهای جدیدتری رو پیش ببریم.
توصیه می کنم که حتما این فیلم رو به دقت ببینید.


۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

فیلم کوتاه "پاریس/طبقه منفی یک!"

فیلم کوتاه "پاریس/ طبقه منفی یک"  رو دوشنبه دهم مرداد 1390 کلید زدم.
فیلمی کوتاه  یه نفره در متروی پاریس
بعد از اتمام کار و شروع تدوین در موردش بیشتر خواهم نوشت.

 فیلم کوتاه "پاریس/طبقه منفی یک"




۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

بهمن احمدی امویی برنده جایزه جهانی "هلمن-همت"


جایزه هلمن-همت به آن دسته نویسندگانی تعلق می گیرد که بخاطر فعالیتهایشان به خاطرآزادی بیان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.

 
به گزارش کلمه "هلمن و همت هر دو به خاطر باورها و وابستگی های سیاسی شان توسط هیئت ویژه کنگره بازجویی شده بودند. هلمن سختی های زیادی کشید و سالهای سال برای پیدا کردن شغل هم دچار مشکل بود . همت هم مدتی را در زندان گذراند.
از میان برندگان فارسی زبان این جایزه می توان به نام های احمد شاملو، عباس معروفی، هوشنگ گلشیری، علی اشرف درویشیان، سیمین بهبهانی، علی افشاری نام برد.
امسال به جز احمدی عمویی، جایزه هلمن –همت به چند فعال دیگر ایرانی نیز تعلق گرفته است که به زودی اسامی آنها نیز از سوی این موسسه اعلام خواهد شد."

 
بهمن احمدی امویی روزنامه نگاری که به جرم منتقد بودن از عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد به همراه همسرش ژیلا بنی یعقوب در سی تیرماه 1388 در منزلشان دستگیر شدند، و بعد از 8 ماه ایشان را به جرم اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، توهین به رئیس جمهوری، و انتشار شعری حماسی به پنج سال زندان تعزیری محکوم کردند.

ژیلا بنی یعقوب همسر بهمن احمدی امویی  که پیش از آن در سال 2009 برنده جایزه شجاعت در روزنامه نگاری شده بود ، در دادگاه به حکم سنگین یکسال حبس تعزیری سی سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شد. جرم ایشان تبلیغ علیه نظام و جرم خنده داری که ایشان در اینترنت وبلاگ شخصی دارند در صورتی که از مراجع دولتی مجوز نگرفتند! آیا صدها هزار نفری که در ایران وبلاگ شخصی دارند از مراجع دولتی مجوز رسمی دارند!؟ یا جای همه آنها در زندان است!؟

 
کوچکترین خواستار هر جامعه مدنی داشتن آزادی بیان است، وقتی دولتهای اقتدار گرا و تمامت خواه برای خود نمایی و نشان دادن مشروعیت خود به دولتهای دیگر برای مدت کوتاهی تا حدی این آزادی را در اختیار مردم میگذارند و بعد از آن که دستها راحت تر به قلم میرود و لبها کمی تند تر حرکت میکند  دست به چنان سرکوبی می زنند که دنیا رو به حیرت وامیدارند... و آن وقت است که دست به تهمت و افطرا میزنند... 

 
به امید روزی که زندان از نقش دانشگاه در بیاید و اساتیدمان را باز کنار خود ببینیم.

" یادی از روز تولد بهمن امویی عزیز در پاریس"