۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

واقعا خاک یا جان؟


سال‌هاست که این سوال رو از خودم می‌کنم به هر کی می‌گفتم جان... می‌گفت پس انقلابی نیستی... می‌گفتم خاک... عذاب وجدان می‌گرفتم.
داشتم به دست آورد‌های با شکوه انقلاب 57،افتخارانقلابی علیه دیکتاتوری فردی به سوی دموکراسی دینی فکرمی‌کردم...(چقدر دوست داشتم من هم چشم‌هام رو می‌بستم و بدون تفکر مثل بعضی از دوستان روشنفکر عزیز تر از جان به این دستاورد افتخار می‌کردم)
که اگر این انقلاب شکل

نمی‌گرفت چه انسان‌هایی که الان زنده بودند، سرسفره چه خانه‌هایی که نور پدر خاموش نمی‌شد... اعدام‌های دهه 60- جنگ ایران وعراق (که بدون شک اگر انقلابی نبود جنگی هم در کار نبود) قتل‌های دهه هفتاد، شهدای کودتای انتخاباتی دهه هشتاد، ترورهای دهه 60 و 70 ...
4 دهه سرکوب شهروندان و تقسیم کردم آن‌ها به شهروندان درجه یک و دو در تمامی دولت‌ها...
واقعا نمی‌دونم چطور میشه که در این عصریخ‌بندان هم‌چنان می‌شه ازمواضع انقلاب دفاع کرد...
شاید الان دیگه بتونم به جرات بگم، در این نظام مستبد و بی رحم و در هر نظام مستبد و بی‌رحم کیلومترها خاک وطنم فدای جان هموطنم.

هیچ نظری موجود نیست: