۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

محارب در رسا

هیچ وقت یادم نمیره روزی که تصمیم گرفتم فیلمی به اسم "شبهای جوان" رو کلید بزنم، هیچ وقت فکر نمیکردم ساخت این فیلم سرنوشتم رو عوض کنه و اسمش به "زمانی که محارب نبودم" تغییر کنه!
این فیلم بخشی از کار هنری من نیست، این فیلم فقط بخشی از زندگی من...ه! این فیلم درد تک تک خیلی از ماهاست...
تک تک پلان هاش رو، دوست دارم! برای ساختش سختی کشیدم،خیلی، ولی هیچ کس نفهمید و احتمالا هم نفهمه، از همه چیم در حد توانم گذشتم و تک و تنها... خیلی وقتها از خودم پرسیدم آیا ارزشش رو داشت!؟
برای این کار همه چیم رو از دست دادم ،ولی شاید چیزهایی بدست آوردم که فعلا قدرش رو نمیدونم...
مهم اینه که به کاری که کردم ایمان داشتم تا ته جون،و ایمان دارم تا ته راه! مهم آدمها نیستن مهم راهه که روشنه...
تصمیم داشتم هیچ وقت این فیلم دیگه پخش نکنم البته یک شبکه هم برای پخشش مخالفت کرد! ولی یه خواب ساده و شرایط حال تصمیم گرفتم این فیلم رو به شبکه رسا بدم تا مردم توی این فیلم خودشون رو مثل ایستادن جلوی یک آینه ببینند، و به خودشون افتخار کنن... به رای دادنشون، به حق طلبیشون،به شهامت و ایستادگیشون به یکدلی و یکرنگیشون...
این فیلم رو به زودی میتونین در شبکه رسا ببینید...
به امید روزهایی که به خودمون برگردیم، شاد شاد


هیچ نظری موجود نیست: